نویسنده: حسن کامشاد

 

 

شاید در هیچ کشوری به اندازه‌ی ایران تطور ادبیات در قرن حاضر با نوسان‌های اجتماعی و سیاسی پیوند نزدیک نداشته است. این همبستگی بیان سیاسی و ادبی، از آغاز نهضت ادبی جدید در ابتدای قرن به چشم می‌خورد. می‌توان تاریخ ایران را در شصت سال گذشته [یعنی از مشروطیت تا دهه‌ی چهل] به سه مرحله‌ی عمده‌ی سیاسی تقسیم کرد، و هر کدام از این مراحل ادبیاتی بسیار همساز با کیفیت خود پدید آورده است:
1. دوره‌ی انقلاب و بعد از انقلاب تا کودتای رضاخان (1323-1339 ه‍.ق / اسفند 1299)؛
2. دوره‌ی فرمانروایی رضاشاه (1299-1320 خورشیدی (1))؛
3. دوره‌ی پس از کناره‌گیری رضاشاه تاکنون (1320-1344).
تماس فزاینده با غرب، همراه با تشدید آهنگ تجدد، بیداری سیاسی مردم، تبلیغ ضرورت اصلاحات در حیات سیاسی و حقوقی کشور، نیروهای برانگیزنده‌ی جنبش مشروطه و تحولات پیش از کودتای 1299 بود. در اوایل قرن نوزدهم، اعطای امتیازهای نسنجیده به بیگانگان، اخذ وام‌های پیاپی از روسیه و وخامت کلی امور مملکت، بی‌اعتمادی مردم را به نظام افزایش داده بود. نخستین برخورد علنی مردم با حکومت پس از اعطای امتیاز نافرجام تنباکو روی داد که شورش‌های 1308 ه‍.ق را در پی آورد. پیروزی ملی‌گرایان و حمایت شدید روحانیون، مردم را تشویق کرد خواستار اصلاحات بیشتری شوند. افزون بر این عامل، انقلاب نخست روسیه در 1905 نیز بر تحولات ایران اثر گذاشت، چون موجب تهییج توده‌ها در منطقه‌ی قفقاز شد. اهالی آنجا، علاوه بر همجواری، هم خون و هم دین ایرانیان بودند. از این رو، هرگونه جنبش سیاسی در میان آنها لاجرم در ایران نیز بازتاب می‌یافت. جراید باکو، به ویژه روزنامه‌ی مصور و فکاهی ملانصرالدین که جنبه‌های عقب‌افتاده‌ی جامعه‌ی اسلامی را به ریشخند می‌گرفت، هم به نوبه‌ی خود به بیداری سیاسی و اجتماعی مردم ایران یاری رساندند. در ضمن، نمایندگانی از سوی انقلاب‌های قفقاز به ایران آمدند و اینها، به ویژه در ایالت‌های شمالی، نقش فعالی در دگرگونی‌های سیاسی ایفا کردند. (2)
انقلاب مشروطیت با درخواست خاضعانه‌ای برای تشکیل نوعی عدالت خانه شروع شد. ولی به تدریج که جنبش شتاب گرفت، مردم بر خواست‌های خود افزودند و مجلس ملی مرتبِ انتخابی و مشروطه طلبیدند. پادشاه خودکامه ولی ناتوان و ناشایست وقت مظفرالدین شاه قاجار زود به زانو درآمد: مشروطیت اعطا و حکومت قانون اعلام شد و مجلس اول در شعبان 1324 گشایش یافت.
جشن و شادی همگانی این رویداد سرنوشت‌ساز هنوز به پایان نرسیده بود که روسیه و انگلستان معاهده‌ی شوم 1907 را امضا و کشور را به سه «منطقه‌ی نفوذ» تقسیم کردند: منطقه‌ی روس در شمال، منطقه‌ی انگلیس در جنوب و منطقه‌ای بی‌طرف در میان. شاه جدید (محمدعلی شاه، که در ذی الحجه‌ی 1324 به تخت نشسته بود) سال بعد کوشید استبداد گذشته را بازآورد، و به یاری قزاق‌ها و افسران روسی، ساختمانی را که مجلس نوپا در آن تشکیل جلسه می‌داد به توپ بست. خودکامگی بار دیگر چیرگی یافت، حکومت قانون متوقف شد و روزنامه‌های آزاد سرکوب شدند. رهبران خوشنام ملی یا به قتل رسیدند، یا به کند و زنجیر و حبس افتادند؛ یا گریختند، یا از فرط ناچاری در سفارتخانه‌های خارجی تحصن جستند.
ولی مردمِ طعم آزادی چشیده دیگر حاضر نبودند نظام قدیم را برتابند. پس اسلحه به دست گرفتند و دلاورانه به دفاع از مشروطه برخاستند. شهر تبریز نُه ماه در محاصره بود، دو نیروی جداگانه در رشت و اصفهان گرد آمد و آشوب و ناآرامی در بسیاری از نقاط کشور روی داد. این کشمکش مدتی طول کشید، بسیاری افراد قربانی شدند، ولی پیروزی سرانجام با مشروطه‌خواهان بود. قوای مشترک اینها از شمال و جنوب به تهران تاختند، شاه خلع شد و مجلس در 1327 ه‍.ق از نو گشوده شد.
این شر که از سر مردم کنده شد، چنین می‌نمود که آنها عاقبت مجال یافته‌اند در آرامش به سر برند و به نظم و سامان مملکت آشفته‌ی خود پردازند. اما چهار سال بعدی شاهد رشته گرفتاری‌هایی بودند که از سویی طرفداران شاه مخلوع برپا کردند و از سوی دیگر دخالت‌های روسیه و انگلیس در امور داخلی کشور آفرید. تاریخ ایران در این سال‌های پرآشوب مرکب است از اغتشاش‌های پی‌درپی در میان عشایر، سرکشی‌های شاهزادگان و وزیران پیشین، دستبردهای راهزنان، کشتار روستاییان، قدرت‌نمایی مخالفان، ستیزهای محلی، ترورهای سیاسی، قحطی، غارت و توطئه بر ضد حکومت.
ورود فوج‌های جدید روسی - ابتدا به بهانه‌ی برچیدن محاصره‌ی تبریز - به شمال ایران و اعمال بسیار خشونت‌آمیز آنها، بر نابسامانی‌های داخلی افزود. گذشته از روس‌ها، قشون عثمانی هم در مرزهای شمال غربی ایران مستقر شده بودند و در جنوب، به دستور حکومت بریتانیا، گروه‌های کوچک سربازان هندی به خشکی آمده بودند. در پی این عملیات، روس‌ها و انگلیسی‌ها یک سلسله التیماتوم برای دولت ایران فرستادند و درخواست‌های مختلفی مطرح کردند. مجلس شورای ملی، به هر حال، محکم ایستاد و اعطای امتیاز به خارجیان را قدغن ساخت، به طوری که، به نوشته‌ی روزنامه‌ی تایمز، روسیه به این نتیجه رسید که «وجود مجلس مغایر با مصالح آن کشور» است. سرانجام، زد خورد بین ایرانیان و نیروهای روسی در نقاط مختلف ایالات شمالی درگرفت. تبریز به سختی بمباران شد و روس‌ها دست به تجازواتی زدند که ادوارد براون در کتاب مطبوعات و شعر ایران جدید چنین شرح می‌دهد:
... قتل شهروندان سرشناس و میهن‌پرستان در برابر چشم همگان با آویختن آنها به داری که چوبه‌اش به رنگ‌های شاد پرچم روس مزین شده بود... در بسیاری موارد خانه‌های قربانیان را نیز با دینامیت منفجر کردند... به توپ بستن و غارتِ بی‌جهت حرم مطهر [حضرت] امام رضا در مشهد در 29 مارس 1912 [9 فروردین 1291]، که در آن حادثه بسیاری از مردم بی‌گناه، اعم از محلی و زائر، کشته شدند اوج این فجایع بود و اثر دردناک توصیف‌ناپذیری در سراسر جهان اسلام برجا نهاد. (3)
مجلس دوم نیز، زیر فشار خارجی، در 1330 ه‍.ق منحل شد. طی حدود سه سال فترت بعدی، به گفته‌ی براون، «وزیران کابینه‌ی ایران نمی‌توانستند بدون تصویب سفارتخانه‌های روس و انگلیس مقام خود را حفظ کنند، تا چه رسد به اینکه کاری انجام دهند». (4) بروز طاعون در 1332 ه‍.ق و بعد شعله‌ور شدن آتش جنگ جهانی اول، که ایران در آن با وجود اعلان بی‌طرفی لطمه‌ای شدید دید، بر این مصیبت‌های سیاسی بسی افزود. در طول جنگ، دول متخاصم حاکمیت ملی کشور را زیر پا گذاشتند و اقتدارِ رو به ضعف حکومت مرکزی یکسره درهم شکست، اداره‌ی امور بخش‌های بزرگی از ایران تقریباً کاملاً از دست ناتوان دولت رفت و آشوب و نابسامانی بر همه جا سایه افکند. (5)
انقلاب 1917 روسیه از فشارهای آن کشور بر ایران کاست. در حقیقت، بلشویک‌ها برای نشان دادن حُسن نیت خود به مردم ایران قراردادهای تزاری را باطل و ماهیت آنها را رسوا و محکوم کردند. ولی این تغییر سیاست وضعیت ایران را بهتر نکرد، چرا که آمد و شدهای انقلابی‌ها و ضد انقلابی‌ها در قفقاز و در کرانه‌های خزر، و این واقعیت که کشور ما تا مدتی دالان عبور نیروهای انگلیسی برای کمک‌رسانی به ضد انقلابی‌های روسیه بود، و بالاخره تصمیم بلشویک‌ها که ایران را هم در گردونه‌ی انقلاب بیاورند، اوضاع را وخیم‌تر ساخت.
عامل آزارنده‌ی دیگر طرز فکر پاره‌ای دست‌اندرکاران انگلیسی بود که تصور می‌کردند پس از جنگ و شکست آلمان، و با خط‌مشی جدید حکومت شوروی، بریتانیا در ایران بی‌رقیب مانده است. پس قرارداد 1919 را پیش کشیدند و کوشیدند آن را به دولت ایران بپذیرانند. به موجب این قرارداد - چنانچه به تصویب مجلس می‌رسید - ایران به صورت سرزمینی تحت‌الحمایه‌ی بریتانیای کبیر در می‌آمد. (6) با وجود این، کسانی در بریتانیا و حتی معدودی دست‌نشاندگان آنها در ایران استدلال می‌کردند که این حالت به سود ایران و فرصتی است برای اصلاحات منظم مالی، خدمات ضروری اجتماعی و امنیت که در آن زمان (1299 / 1920) تقریباً یکسره از میان رفته بود. به هر تقدیر، کسانی که چنین می‌اندیشیدند عواطف ملی ایرانیان و اراده‌ی راسخ آنها را در حفظ استقلال خود به هر بها، نادیده گرفته بودند.
شورش و ناآرامی‌های تبریز و گیلان در این زمان مملکت را تا آستانه‌ی جنگ داخلی برد. آشفتگی و فروپاشی نظم اجتماعی سرانجام در کودتای اسفند 1299 به اوج رسید که این طلایه‌ی سلطنت رضاشاه بود.

ادبیات انقلاب

ادبیات این سال‌ها را ضمیمه‌ی ادبی تایمز به نحو بایسته‌ی «ادبیات انقلاب» توصیف کرده است. نوسنده می‌گوید:
از اواخر قرن نوزدهم، به پیروی از پیشینه‌های اروپایی، خودکامگی آماج حمله‌ی کسانی بوده است که حس می‌کنند این‌گونه حکومت مردم را از مواهب دموکراسی محروم ساخته است. به نظامی که شکاف موجود میان وضعیت فقیر و غنی را مجاز می‌دارد سخت انتقاد شده و اتهام خطیر فساد و بی‌کفایتی به دیوان سالاران وارد آمده است. این ادبیات انقلاب مورد پسند زیاد تحصیل‌کردگان ایران است، نه تنها بدین سبب که موجب اصلاح نادرستی‌ها می‌شود، بلکه چون زبان جدیدی به کار می‌برد و طعم دلپذیر واقعیت زنده را دارد. (7)
ادبیات انقلاب، از شروع جنبش مشروطیت تا کودتای رضاخان، بیشتر شکل شعر و مقاله داشت. سال‌های پس از انقلاب از حیث شکوفایی فوق‌العاده‌ی روزنامه‌نگاری درخور توجه‌اند: مثلاً در سال 1325 ه‍.ق، سالِ بلافاصه پس از اعطای مشروطیت، هشتاد و چهار روزنامه در ایران پدید آمد. تقریباً همه‌ی این جراید، چه معتدل، چه آزادیخواه و چه انقلابی در گرایش‌های خود، در پی آن بودند که چشم هموطنان را به بدی‌های حکومت استبدادی پیشین و مزایای دموکراسی مشروطه بگشایند. از این رو می‌کوشیدند نظام نو را ایمن نگه دارند. نکته‌ی مهم، به گفته‌ی پروفسور لمتن، این بود:
هنگامی که ایران حکومت مشروطه‌ی پارلمانی را در 1906 برگزید، از نظریه‌ی قرون وسطایی حکومت سنتی به نظامی امروزی بر مبنای نظریه‌ی غربی گذر کرد بدون آنکه تحولات و تفاهمات میانی، یا هیچ یک از تعدیل و توازن‌هایی را از سر بگذراند که در مغرب زمین در حین گذر تدریجی از فئودالیسم به اندیشه‌ی کنونی حکومت پارلمانی تطور یافت. (8)
رهبران جنبش از این مشکل آگاه بودند. با این حال در شور و شوقشان برای پیشرفت و اصلاحات، امید داشتند بتوانند مردم را به حرکت درآورند و با آرمان مشروطه همداستان سازند.

مطبوعات و شاعران

یکی از حربه‌های آنها برای تحقق این هدف مطبوعات بود که پس از اعلان مشروطیت آزادی یافته بودند، و دیگری شعر و شاعری که پیوسته از دیرباز مؤثرترین وسیله‌ی برانگیختن توده‌ی مردم بوده است. این ترکیب چنان توانمند بود که اکثر شاعران وقت روزنامه‌نویسی پیشه کردند. (9) کسانی چون ادیب الممالک فراهانی، میرزاده عشقی، ایرج میرزا جلال الملک، ادیب پیشاوری، عارف قزوینی، محمدتقی بهار ملک‌الشعرا و ابوالقاسم لاهوتی، که همه در این دوران به شهرت رسیدند، نشانه‌ی سلیقه‌ی ادبی زمان‌اند. در مراحل اولیه‌ی این دوره روزنامه‌های عمده کمابیش همه روزه شعرهایی درباره‌ی سیاسی داخلی و خارجی به چاپ می‌رساندند. کار به جایی رسید که پاره‌ای از جراید به حق «وقایع نامه‌ی منظوم رویدادهای مهم سیاسی» خوانده شدند. (10)
قصد ما در اینجا، به هر حال، نه بررسی روزنامه‌نگاری و نه شعر و شاعری است، چون هر دو رشته از محدوده‌ی این جستار خارج‌اند. خوشبختانه این دو جنبه‌ی ادبیات جدید ایران، برعکس اغلب جنبه‌های دیگر، به تفصیل مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. اگر بخواهیم از همه‌ی کتاب‌ها و رساله‌هایی که درباره‌ی این دو موضوع به قلم آمده نام ببریم، «مثنوی هفتاد من کاغذ شود». در ضمن بسیاری از این کارها گلچین اشعاری بیش نیستند و اهمیت چندانی ندارند. (11)

علی اکبر دهخدا

یک استثنای به ویژه شایان ذکر رشته مقاله‌هایی طنزآمیز با عنوان چرند و پرند بودند که به قلم علی اکبر دهخدا (1297 ه‍.ق - 1334 ه‍.ش) و امضای دخو در روزنامه‌ی صور اسرافیل منتشر شدند. دهخدا، فرزند یکی از مالکان سرشناس قزوین، در تهران به دنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. از مدرسه‌ی حقوق و علوم سیاسی فارغ التحصیل شد و سپس به اروپا رفت، فرانسه آموخت و حدود دو سال در خارج، بیشتر در وین، زیست. در آغاز نهضت مشروطه به ایران بازگشت و در انتشار صور اسرافیل با میرزا جهانگیزخان و میرزا قاسم شیرازی به همکاری پرداخت. این روزنامه یکی از بانفوذترین نشریه‌های آن زمان بود.
پس از انحلال مجلس به امر محمدعلی شاه، دهخدا و گروهی از ایرانیان آزادیخواه دیگر به اروپا تبعید شدند و دهخدا کوشید انتشار صور اسرافیل را در سویس از سر گیرد ولی موفق به نشر بیش از سه شماره نشد. آنگاه به استانبول سفر کرد و به یاری شماری از ملیون ایرانی روزنامه‌ی جدیدی به نام سروش انتشار داد که پانزده شماره‌ی آن منتشر شد. پس از سقوط محمدعلی شاه، دهخدا از دو حوزه‌ی تهران و کرمان به نمایندگی مجلس انتخاب شد و به درخواست مصرانه‌ی آزادیخواهان و مشروطه‌طلبان به وطن برگشت و کرسی خود را در مجلس شورای ملی احراز کرد. پس از جنگ جهانی اول، دهخدا به مقاماتی در حکومت و خدمات دولتی، از جمله ریاست دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی، رسید. بقیه‌ی عمر او کاملاً وقف تحقیق و مطالعه شد.
قطعه‌های چرند و پرند دهخدا نه تنها نوع (genre) جدیدی به ادبیات فارسی افزودند، بلکه سبک نگارش تازه‌ای نیز آفریدند که نویسندگان بعدی با اشتیاق اقتباس کردند و هنوز هم دارای نفوذی شایان است. البته نمونه‌هایی از شیوه‌ی طنزآمیز در کارهای نویسندگان قدیم ایرانی یافت می‌شود، ولی اینها معمولاً هدف شخصی دارند و، آمیخته با بدگویی‌های رکیک، در واقع گونه‌ای دشنام شاعرانه به شمار می‌روند. (12)
طنز دهخدا به راستی تازگی داشت چون نه تنها نهادهای پابرجا را به باد تمسخر می‌گرفت، بلکه معیاری هم برای واقع‌گرایی اجتماعی - در نثر نه شعر - به دست می‌داد. (13) دهخدا با رشادت و بدون انگیزه‌ی شخصی این سلاح جدید را به کار بست و تمامی عناصری را که در نظر آزادیخواهان عصر سد راه پیشرفت جامعه بودند مسخره و رسوا کرد: از جمله محمدعلی شاه که سرگرم توطئه بود تا مشروطیتی را که پدرش همین اواخر توشیح کرده بود براندازد؛ درباریان و وزیران فاسد که به ظاهر مجلس ملی را می‌ستودند ولی در باطن می‌کوشیدند مصوبات آن را خنثی سازند؛ و آخوندهای متعصب که زبان قلمبه سلمبه و آکنده از ترکیبات عربی آنها به ویژه تبحر هزل و هجو دهخدا را برمی‌انگیخت. دهخدا خوب می‌دانست که در حمله به این عناصر می‌تواند به شوخ طبعی و تیزذهنی مردمانش تکیه کند.
علاوه بر اهمیت سیاسی و اجتماعیِ مقاله‌های فکاهی دهخدا، سبک برگزیده‌ی او نیز به رهاسازی فارسی‌نویسی از طرز بیان ملال‌آور و فرسوده‌ی عهد کهن یاری فراوان رساند. همان‌گونه که گفتیم آثاری چون سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم بیک و ترجمه‌ی حاجی بابای اصفهانی در تحقق این رهایی اثر زیادی داشتند. دهخدا این روند را ادامه داد و آن را تکامل بخشید. مقالات چرند و پرند به زبان زنده‌ی گفت و شنود نگاشته شدند؛ از این مهم‌تر، نویسنده با طنزی استادانه و بازی با واژه‌ها شور و سرزندگی و روح تازه‌ای به کالبد زبان نوشتاری دمید: این قطعات بار دیگر نشان دادند که یک استاد با کاربرد مبتکرانه‌ی فارسی، با این زبان غنی و انعطاف‌پذیر چه می‌تواند بکند. می‌گوییم «بار دیگر» چون این نوآوری‌های زبانی، این نمونه‌ها و معیارها، خدمتی را که سعدی، شاعر و نثرنویس قرن هفتم هجری، به زبان فارسی کرد به یاد می‌آورد.
ویژگی سبک دهخدا کاربرد سرشار اصطلاحات عام و کنایات تمثیلی است، و این راهکار اوست برای مشکل غامض نویسندگان ایرانی عصر جدید: که بین زبان گفتاری و زبان نوشتاری چگونه باید پل زد. دشواری بزرگ ایران از دیرباز حفظ تمدنی متمایز و یکپارچه در جامعه‌ای با ترکیب قومی ناهمگون و در معرض تهاجم‌های پی‌درپی بیگانه بوده است. از این رو، زبان ادبی معیار در طول قرن‌ها اهمیتی وافر یافت: اگر زبان ادبی فارسی نمی‌بود، نیروهای تفرقه‌انداز چه بسا لجام‌گسیخته پیش رانده بودند. زبان ادبیاتی بزرگ نزدیک به هزار سال تقریباً بدون تغییر برجا ماند، و این مادام که بزرگان هنرور ادب یکی پس از دیگری می‌رسیدند و با خلاقیت و توان خود چیزی بدیع و زیبا در گستره‌ی سنت‌های دیرین می‌آفریدند، مایه‌ی نگرانی نبود. مردانی چون سعدی و حافظ بدون آنکه لطمه‌ای به زبان بزنند فارسی را جانی تازه بخشیدند. آسیب‌های دروه‌های پیش را ترمیم کردند، سرمشق‌های بزرگ گذشته را برگرفتند و مضمون‌ها و صور خیال آنها را به شکل دستاوردهایی نو و متناسب با زمان درآوردند.
وقتی این نوآوری‌ها متوقف شد (معروف است که ادبیات «کلاسیک» فارسی با مرگ جامی در 898 ه‍.ق به پایان رسید)، زبان به تدریج از هم پاشید تا عاقبت چیزی بازنماند مگر پوسته‌ی بلاغتی کهنه و بی‌رونق، یعنی همان طرز بیان فرسوده‌ای که اشاره شد. زبان گفت‌وگوی مردمی زنده و بالنده بود ولی این پوسته همچنان مرده ماند و بدین روال شکاف میان زبان گفتاری و زبان نوشتاری - میان آنچه مردم معمولاً می‌گفتند و آنچه اجازه داشتند بنویسند - فراخ‌تر شد. مشغله‌ی ذهنی اصلی نویسندگان جدید، هشیارانه یا ناهشیارانه، از بین بردن این شکاف بوده است. بدیهی است که زبان فصیح نوشتاری در انحصار اقلیت تحصیل کرده بود - «نگارش» از ملزومات قدرت بود، توده‌ی جاهل و ستم‌کش از آن می‌هراسید. بدین جهت بود که جنبش آزادیخواه در سیاست ناگزیر به زبان مکتوب پُرتکلف حمله برد و دهخدا که خود پرورده‌ی مکتب‌های قدیمی بود، لبه‌ی تیز انتقادش را متوجه اطناب کلامِ واپس‌گرایان کرد، حرف‌های تکراری آنها را به ریشخند گرفت و راه را برای کاربرد زبان گویا و زیبای روزمره‌ی مردم در ادبیات گشود.
دهخدا، در جست‌وجوی سبک و شیوه‌ی بیان خود، به کوچه و بازار و به محل تجمع و گفت و شنود مردم رفت؛ کاری کرد که برخی از جانشینانش فراموش کرده‌اند بکنند: به نمونه‌ها و سرمشق‌های کهن ادبی بازگشت. این لابد کاری بود که سعدی و حافظ هم کردند؛ اگرچه بر ما روشن نیست - و شاید هرگز روشن نشود - که آیا گفته‌های آنان که حال ضرب‌المثل شده ساخته و پرداخته‌ی خودشان بود، یا آنچه را پیرامون خود می‌شنیدند و آنچه را سنت شفاهی کهن بود باز می‌گفتند. دهخدا خود مجموعه‌ای چهار جلدی از اصطلاحات و ضرب‌المثل‌ها (امثال و حکم، تهران، 1310) تألیف کرد که از شعر و ادب کهن فارسی گلچین و ریشه‌یابی شده بود، و نیز سال‌های زیادی از عمرش را وقف تدوین لغت‌نامه‌ای، بیشتر شبیه دایرةالمعارف، کرد - که اینک جزوه جزوه در دست انتشار است. (14) این کارها نمایانگر رهیافت او به مشکلات ادبی -زبانی عصر خویش بود.
تحولات نثر فارسی، از آغاز مشروطه تا کودتای 1299، از آثار دهخدا و روزنامه‌نگاری که بگذریم، بسی کم‌مایه بود. هیچ کار مهمی درخور سنجش با کارهای ملکم خان، طالبوف، زین العابدین مراغه‌ای یا میرزا حبیب اصفهانی پدید نیامد.

پی‌نوشت‌ها

1. تاریخ‌ها از این پس هجری شمسی است مگر جز آن قید شده باشد.
2. ن.ک.: جزوه‌ی:Les, Socialistes démocrates Caucasiens et la Revolution Persane، چاپ پاریس در 1910 و انتشار مجدد آن در 1925 در مسکو. همچنین ن.ک:
B. Nikitine «Le Roman Historique dans la littérature persane actuelle», in Journal Asiatique, CCXXIII (Oct., Dec. 1933).
3. The Press and Poetry, ibid, p. 336.
4. همان.
5. برای بررسی مشروح این رویدادها، اوضاع روز و به ویژه مانورهای سیاسی دول بزرگ در ایران در سال‌های جنگ، از جمله ن.ک.: مورخ‌الدوله سپهر، ایران در جنگ بزرگ 1914-1918 (تهران، 1336).
6. برای عکس‌العمل ایرانیان به قرارداد، از جمله ن.ک.: عبدالله مستوفی، تاریخ اجتماعی و اداری دوره‌ی قاجاریه (تهران، 1325)، ج 3، ص ص 14-162؛ همچنین:
N. Saifpour Fatemi, Diplomatic History of Persia, 1917-1923, (New York, 1952), pp. 1-94.
7. Times Literary Suppliment, 5 August 1955.
8. A.K.S. Lambton, «The Impact of the West on Persia», International Affairs, XXXIII, no. 1 (Jan. 1957).
9. برای نمونه نسیم شمال را سید اشرف سردبیری می‌کرد؛ نوبهار را محمدتقی بهار ملک‌الشعرا؛ بیستون و پارس را لاهوتی؛ نامه‌ی عشقی و قرن بیستم را میرزاده عشق؛ و در سالیان بعد، توفان را فرخی یزدی.
10. در مقاله‌ای به قلم دکتر رضازاده شفق، ن.ک.:
«Patriotic Poetry in Modern Iran», the Middle East Journal, vol. 6, no. 4, Autumn 1952.
11. برخی از بررسی‌های مهم‌تر عبارت‌اند از:
E.G. Browne, The Press and Poetry of Modern Persia nad Persian Press and Persian Journalism (Persian Society Lecture, 1913); M. Ishaque, Modern Persian Poetry (Calcutta, 1943).
و سخنوران ایران در عصر حاضر، دو جلد (دهلی، 1933-1937)؛ رشید یاسمی، ادبیات معاصر (تهران، 1937)؛
Dinshah J. Irani, Poets of the Pahlavi Regime (Bombay, 1933);
نخستین کنگره‌ی نویسندگان ایران؛ و یک شماره‌ی ویژه‌ی نشریه‌ی Life and Letters (London, Dec. 1949) درباره‌ی نویسندگان ایران و محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران (در چهار جلد، اصفهان، 1327-1332).
12. نوشته‌های پُر طنز عبید زاکانی، به ویژه اخلاق الاشراف، از جمله‌ی استثناها و انتقادی تأثرانگیز از جامعه و از فرمانروایان است.
13. ادوارد براون دو قطعه از مقالات چرند و پرند را به انگلیسی ترجمه کرده است، ن.ک.:
A Literary History of Persia, vol. IV, pp. 469-482,
و می‌نویسد این نوشته‌ها «بی‌شباهت به چیزهای دیگری است که من در فارسی دیده‌ام». سپس می‌افزاید که دهخدا به استناد این مقاله‌ها و تعدادی از شعرهایش، شایسته‌ی «اشغال مرتبه‌ی نخست در میان ادبای معاصر ایران» است.
14. این البته مربوط به زمان نوشتن کتاب حاضر است و لغت‌نامه در سال‌های بعد ویراستاری شد و همه یکجا به چاپ رسید.

منبع مقاله :
میرجلیلی، حسین... [و دیگران]، (1389)، توسعه‌ی سیاسی و اقتصادی در جهان اسلام، تهران: نشر كتاب مرجع، چاپ اول